امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Campaign

kæmˈpeɪn kæmˈpeɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    campaigned
  • شکل سوم:

    campaigned
  • سوم‌شخص مفرد:

    campaigns
  • وجه وصفی حال:

    campaigning
  • شکل جمع:

    campaigns

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
کمپین، پویش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- children's food campaign
- پویش غذای کودکان
- sale campaign
- پویش فروش
noun countable
عملیات، نبرد، جنگ
verb - intransitive
وارد شدن، شرکت کردن
verb - transitive
(اسب، قایق) وارد مسابقه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد campaign

  1. noun attempt to win; attack
    Synonyms:
    crusade drive expedition fight movement offensive operation push warfare
  1. verb attempt to win political election
    Synonyms:
    agitate barnstorm canvass contend for contest crusade electioneer go to grass roots hit the trail lobby mend fences muckrake mudsling politick press the flesh ring doorbells run run for shake hands and kiss babies solicit votes stand for stump tour whistle-stop

ارجاع به لغت campaign

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «campaign» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/campaign

لغات نزدیک campaign

پیشنهاد بهبود معانی