امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cell

sel sel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
زیست‌شناسی سلول، یاخته (کوچک‌ترین واحد ساختاری و عملکردی ارگانیسم‌های زنده) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Scientists study cells to better understand the functioning of living organisms.
- دانشمندان برای درک بهتر عملکرد موجودات زنده سلول‌ها را بررسی می‌کنند.
- cancer cells
- یاخته‌های سرطانی
noun countable B2
سلول (زندان)، حجره (صومعه)
- The cell doors were locked.
- درهای سلول قفل بودند.
- The monk spent hours in meditation in his cell.
- راهب ساعت‌ها در حجره‌اش به مراقبه‌ پرداخت.
noun countable
پیل (دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی از انرژی شیمیایی)
- The researcher is studying ways to improve the efficiency of the fuel cell.
- این محقق در حال مطالعه‌ی راه‌هایی برای بهبود کارایی پیل سوختی است.
- The backup cell kicked in when the main power source failed.
- هنگامی که منبع تغذیه‌ی اصلی از کار افتاد، پلیل پشتیبان شروع به کار کرد.
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی موبایل
- Did you charge your cell last night?
- آیا دیشب موبایلت رو شارژ کردی؟
- I left my cell at home.
- موبایلم رو توی خونه جا گذاشتم.
noun countable
خانه (بخش کوچکی از چیزی)
- Each cell in the honeycomb is filled with sweet nectar.
- هر خانه‌ی کندو با شهد شیرین پر شده است.
- Each cell of the honeycomb was filled with delicious honey.
- هر خانه‌ی کندو پر از عسل خوشمزه بود.
noun countable
هسته (گروه کوچکی که بخشی از یک جنبش سیاسی است؛ به‌ویژه جنبشی که مخفی است یا برای اقدام خشونت‌آمیز برنامه‌ریزی می‌کند)
- The police are working to dismantle the terrorist cell.
- پلیس برای انهدام هسته‌ی تروریستی تلاش می‌کند.
- Each of the party cells had a separate boss.
- هر یک از هسته‌های حزب رئیس جداگانه‌ای داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cell

  1. noun smallest living organism
    Synonyms:
    bacterium cellule corpuscle egg embryo follicle germ haematid microorganism spore unit utricle vacuole
  1. noun small room, container
    Synonyms:
    alcove antechamber apartment bastille booth burrow cage cavity chamber cloister closet compartment coop crib crypt cubicle den dungeon hold hole keep lockup nook pen receptacle recess retreat stall tower vault

Collocations

  • ganglion cell

    یاخته‌ی دژپیهی(غده‌ لنفاوی)

ارجاع به لغت cell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cell

لغات نزدیک cell

پیشنهاد بهبود معانی