امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Center

ˈsent̬ər ˈsentə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    centered
  • شکل سوم:

    centered
  • سوم‌شخص مفرد:

    centers
  • وجه وصفی حال:

    centering
  • شکل جمع:

    centers

توضیحات

این لغت در انگلیسی بریتانیایی به‌صورتِ centre نوشته می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
وسط، میان، مرکز، کانون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- There was a large table in the centre of the room.
- در وسط اتاق میز بزرگی قرار داشت.
- A social worker was at the centre of the scandal.
- یک مددکار اجتماعی در وسط این رسوایی قرار داشت.
- the town center
- مرکز شهر
- the center of a circle
- مرکز دایره
- center of affection
- کانون محبت
- Mark was at the centre of the argument.
- مارک در کانون و مرکز بحث بود.
- everybody's center of attraction
- کانون توجه همگان
- Paris is a fashion center.
- پاریس مرکز مد است.
- center of mass
- مرکز جرم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
(یک مکان یا ساختمان به‌ویژه مکانی که در آن فعالیت خاصی انجام می‌شود) مرکز، مجتمع
- a sport center
- مجتمع ورزشی
- a health center
- مرکز بهداشت
- industrial centers
- مراکز صنعتی
- a shopping center
- مرکز خرید
noun adjective countable
(سیاست) میانه‌رو، میانه
- His political views are known to be left of/right of centre.
- دیدگاه‌های سیاسی او به عنوان چپ/راست میانه شناخته می‌شود.
- a center left party
- حزب چپ میانه‌رو
verb - transitive
در مرکز قرار گرفتن یا قرار دادن، مرکزی کردن
- to center a picture on the wall
- عکس را در وسط دیوار نصب کردن
- Centre all the headings in this document.
- تمام عناوین این سند را در مرکز قرار دهید.
noun countable
کالبدشناسی مرکز link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
- nerve center
- مرکز عصبی
- respiratory centre
- مرکز تنفسی
noun countable
ورزش (به ویژه فوتبال و بسکتبال و هاکی) بازیکن وسط، سنتر
- The most recent center to win an NBA Most Valuable Player Award was Nikola Jokić, winning the award twice following the 2020-21 and 2021-22 season.
- سنتری که به‌تازگی جایزه‌ی باارزش‌ترین بازیکن NBA را کسب کرد، نیکولا یوکیچ بود که در فصول ۲۱-۲۰۲۰ و ۲۲-۲۰۲۱ دو بار این جایزه را کسب کرد.
- The center is normally the tallest player on the team.
- سنتر معمولاً قدبلندترین بازیکن تیم است.
verb - transitive
متمرکز بودن، بر مدار چیزی بودن، حول محور چیزی بودن
- Their criticisms centered on foreign affairs.
- انتقادات آن‌ها بر مسائل خارجی متمرکز بود.
- Most of the activities centered around sports.
- بیشتر فعالیت‌ها حول محور ورزش بودند.
- The plot was centered on espionage.
- توطئه بر مدار جاسوسی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد center

  1. adjective middle
    Synonyms:
    at halfway point centermost deepest equidistant inmost inner innermost inside interior intermediary intermediate internal mean medial mid middlemost midpoint midway
    Antonyms:
    bordering edging exterior marginal outside peripheral
  1. noun middle point
    Synonyms:
    axis bull’s-eye centrality centriole centrum core cynosure equidistance essence focal point focus gist heart hotbed hub inside interior intermediacy kernel mainstream marrow middle of the road midpoint midst nave navel nucleus omphalos pith pivot place polestar quick radial point root seat
    Antonyms:
    border boundary edge exterior exteriority margin outside outskirts periphery rim surroundings
  1. noun point of attraction for visitors, shoppers, travelers
    Synonyms:
    capital city club concourse crossroads focal point focus heart hub mall market marketplace mart meeting place metropolis nerve center plaza polestar shopping center social center station town trading center
  1. verb concentrate, draw together
    Synonyms:
    attract bring to a focus bring together centralize close on collect concenter consolidate converge upon focalize focus gather intensify join medialize meet unify
    Antonyms:
    disperse dissipate

Phrasal verbs

  • center on

    تأکید کردن بر، متمرکز شدن بر

Collocations

  • buoyancy center

    (مکانیک) مرکز رانش، مرکز فرازمانی

  • cooling center

    مرکز خنک‌کننده، هرگونه مکان یا مرکز دارای تأسیسات خنک‌کننده و تهویه‌ی مطبوع (اماکنی همچون مراکز خرید، کتاب‌خانه‌ها و مدارس که به سیستم‌های سرمایشی مجهز هستند و مردم می‌توانند برای رهایی از گرمای هوا در آن‌جا حضور یابند.)

Idioms

  • left, right and center

    (عامیانه) همه‌جا، همه‌ی عالم، هرجا که فکر بکنی

لغات هم‌خانواده center

ارجاع به لغت center

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «center» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/center

لغات نزدیک center

پیشنهاد بهبود معانی