امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Challenged

ˈtʃæləndʒd ˈtʃæləndʒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    challenges
  • وجه وصفی حال:

    challenging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(بیان کردن اینکه فردی از نظر مشخصی از ناتوانی رنج می‌برد به‌طور مؤدبانه و با استفاده از حسن تعبیر) معلول، دارای مشکل جسمی یا ذهنی و غیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the physically challenged
- معلولان جسمی
- visually challenged students
- دانش‌آموزان کم‌بینا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد challenged

  1. verb Take exception to
    Synonyms: disputed, traversed, gainsaid, tested, resisted, opposed, contested, stimulated, bucked
  2. verb Question
    Synonyms: examined, squawked, kicked, remonstrated, protested, objected, inveighed, excepted, demurred, disputed
    Antonyms: yielded, answered, acquiesced
  3. verb To come near, as in quality or amount
    Synonyms: approximated, approached, rivalled
  4. verb To invite to a contest
    Synonyms: defied, confronted, invited, queried, tested, stumped, slapped, reproached, dared, reclaimed, questioned, provoked, protested, forbidden, demanded, controverted, claimed, charged, censured, called, braved, appealed, accused
  5. verb To confront boldly and courageously
    Synonyms: fronted, faced, defied, dared, braved

لغات هم‌خانواده challenged

ارجاع به لغت challenged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «challenged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/challenged

لغات نزدیک challenged

پیشنهاد بهبود معانی