امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Challenged

ˈtʃæləndʒd ˈtʃæləndʒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    challenges
  • وجه وصفی حال:

    challenging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(بیان کردن اینکه فردی از نظر مشخصی از ناتوانی رنج می‌برد به‌طور مؤدبانه و با استفاده از حسن تعبیر) معلول، دارای مشکل جسمی یا ذهنی و غیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the physically challenged
- معلولان جسمی
- visually challenged students
- دانش‌آموزان کم‌بینا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد challenged

  1. verb Take exception to
    Synonyms:
    disputed traversed gainsaid tested resisted opposed contested stimulated bucked
  1. verb Question
    Synonyms:
    examined squawked kicked remonstrated protested objected inveighed excepted demurred disputed
    Antonyms:
    yielded answered acquiesced
  1. verb To come near, as in quality or amount
    Synonyms:
    approximated approached rivalled
  1. verb To invite to a contest
    Synonyms:
    defied confronted invited queried tested stumped slapped reproached dared reclaimed questioned provoked protested forbidden demanded controverted claimed charged censured called braved appealed accused
  1. verb To confront boldly and courageously
    Synonyms:
    fronted faced defied dared braved

لغات هم‌خانواده challenged

ارجاع به لغت challenged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «challenged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/challenged

لغات نزدیک challenged

پیشنهاد بهبود معانی