امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cheesy

ˈtʃizi ˈtʃizi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    cheesier
  • صفت عالی:

    cheesiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
ارزان، بی‌کیفیت، قراضه، زواردررفته، فلک‌زده، درب‌وداغون، نفله، درپیت، بیخود، زاقارت، ضایع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The movie was so cheesy that I couldn't even finish watching it.
- فیلم آن‌قدر بی‌کیفیت بود که حتی نتونستم تماشایش کنم.
- The decorations at the party were cheesy and tacky.
- تزیینات در مهمانی بیخود و رنگ‌ورورفته بود.
adjective informal
جلف، سبک، لوس
- She gave him a cheesy grin before walking away.
- قبل‌از اینکه دور شود، پوزخندی سبک به او زد.
- She gave him a cheesy grin as she handed him the homemade pizza.
- درحالی‌که پیتزای خانگی را به او داد، پوزخندی سبک به او زد.
adjective
پنیری، پنیر‌مانند
- It has a cheesy taste.
- مزه‌ی پنیرمانندی دارد.
- She loves cheesy pizzas topped with extra mozzarella.
- او عاشق پیتزاهای پنیری است که روی آن موزارلا اضافه شده است.
adjective informal
انگلیسی بریتانیایی بدبو، بوگندو
- After the long hike, his sneakers had a seriously cheesy odor.
- پس‌از پیاده‌روی طولانی، کتانی‌های او بدبو بود.
- He quickly removed his cheesy footwear before entering the house.
- قبل‌از ورود به خانه به‌سرعت کفش‌های بوگندویش را در آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cheesy

  1. adjective Of decidedly inferior quality
    Synonyms:
    cheap sleazy poor trashy crummy base lousy caseous miserable paltry bum rotten inferior shoddy shabby chintzy schlocky punk worthless tinny

ارجاع به لغت cheesy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cheesy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cheesy

لغات نزدیک cheesy

پیشنهاد بهبود معانی