با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chef

ʃef ʃef
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chefs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سرآشپز
- The chef prepared a delicious meal for the guests at the restaurant.
- سرآشپز در رستوران غذایی لذیذ برای مهمانان آماده کرد.
- The famous chef opened a new restaurant in the heart of the city.
- سرآشپز معروف رستوران جدیدی در قلب شهر باز کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chef

  1. noun cook
    Synonyms: chief cook and bottle washer, cuisinier, culinary artist, gourmet chef, hash slinger, sous chef

ارجاع به لغت chef

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chef» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chef

لغات نزدیک chef

پیشنهاد بهبود معانی