با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chick

tʃɪk tʃɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chicks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی جوجه
- The mother bird was feeding her chicks.
- پرنده‌ی مادر جوجه‌های خود را غذا می‌داد.
- The farmer found a lost chick wandering in the barn.
- کشاورز جوجه‌ی گمشده‌ای را پیدا کرد که در انبار سردرگم بود.
noun countable informal
عامیانه ناپسند دخترک، دختربچه
- What a nice chick!
- چه دختربچه‌ی خوبی!
- The chick behind the counter was rude to me.
- دخترک پشت پیشخوان با من بی‌ادبی کرد.
noun countable
کودک، بچه، نوزاد
- The chick hugged their teddy bear tightly.
- کودک خرس عروسکی آن‌ها را محکم در آغوش گرفت.
- The chick's laughter filled the room with joy.
- خنده‌ی نوزاد اتاق را پر از شادی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chick

  1. noun Young bird especially of domestic fowl
    Synonyms: child, girl, dame, biddy, moppet, doll, sprout, wench, woman, youngster, skirt, bird

ارجاع به لغت chick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chick

لغات نزدیک chick

پیشنهاد بهبود معانی