با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chief Inspector

ˌtʃiːf ɪnˈspektər ˌtʃiːf ɪnˈspektə(r)
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سربازرس، بازرس ارشد
- Strict chief inspector
- سربازرس سختگیر
- I assume the present senior chief inspector will produce his annual report next year.
- من فرض می‌کنم که بازرس ارشد فعلی گزارش سالانه خود را در سال آینده ارائه خواهد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت chief inspector

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chief inspector» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chief-inspector

لغات نزدیک chief inspector

پیشنهاد بهبود معانی