با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Choke

tʃoʊk tʃəʊk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    choked
  • شکل سوم:

    choked
  • سوم شخص مفرد:

    chokes
  • وجه وصفی حال:

    choking
  • شکل جمع:

    chokes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
خفه کردن، بستن، مسدود کردن، انسداد، اختناق، دریچه، ساسات (ماشین)
- He tried to choke me with the pillow.
- او سعی کرد با متکا مرا خفه کند.
- Leaves have choked the gutter.
- برگ‌ها جوی را مسدود کرده‌اند.
- The wheat field is choked with weeds.
- علف مزرعه‌ی گندم را فرا گرفته است.
- a choked voice
- صدای گرفته (در اثر احساسات)
- He choked two or three times while talking.
- دو سه بار در حین صحبت حرف در گلویش گیر کرد.
- He was too choked to say anything more.
- او آن‌قدر عصبانی بود که صدایش بیرون نمی‌آمد.
- She choked back her anger.
- او خشم را در درون خود خفه کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد choke

  1. verb smother, block
    Synonyms: asphyxiate, bar, check, clog, close, congest, constrict, dam, die, drown, fill, gag, garrote, gasp, gibbet, kill, noose, obstruct, occlude, overpower, retard, squeeze, stifle, stop, stopper, strangle, strangulate, stuff, stunt, suffocate, suppress, throttle, wring
    Antonyms: release, unblock, unconstrict

Phrasal verbs

  • choke back

    جلو گریه یا احساسات خود را گرفتن

  • choke down

    (با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن

  • choke off

    به پایان رساندن، رشد چیزی را تمام کردن

  • choke up

    1- بستن، گرفتن، مسدود کردن 2- زیادی پر کردن، اشباع کردن 3- (به واسطه‌ی ترس یا احساسات) قادر به صحبت نبودن، زبان بند آمدن

ارجاع به لغت choke

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «choke» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/choke

لغات نزدیک choke

پیشنهاد بهبود معانی