با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Circuit

ˈsɜrːkɪt ˈsɜːkɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    circuits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun countable C2
دور، دوره، گردش، جریان،حوزه، مدار، اتحادیه، کنفرانس، دور چیزی گشتن، در مداری سفر کردن، احاطه کردن
noun adverb countable
مدار
- A swamp about 10 miles in circuit.
- باتلاقی که پیرامون آن 10 مایل است.
- an electrical circuit
- مدار الکتریکی
- circuit noise
- نوفه‌ی مدار
- the moon's circuit around the earth
- مدار ماه دور زمین
- Wimbledon is the most important contest in the international tennis circuit.
- ویمبلدون مهمترین مسابقه در سلسله مسابقات تنیس بین‌المللی است.
- the professional bowlers circuit
- اتحادیه‌ی بولینگ‌بازان حرفه‌ای
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
حقوق حوزه قضایی یک قاضی
- the judicial circuit
- حوزه‌ی قضایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circuit

  1. noun revolution, track, boundary
    Synonyms: ambit, area, bounds, circle, circling, circulation, circumference, circumnavigation, circumscription, circumvolution, compass, course, cycle, district, gyration, gyre, journey, lap, limit, line, orbit, perambulation, perimeter, periphery, range, region, round, route, tour, tract, turn, turning, twirl, way, wheel, whirl, wind, winding, zone

ارجاع به لغت circuit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circuit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circuit

لغات نزدیک circuit

پیشنهاد بهبود معانی