امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Circumscription

ˌsɜːrkəmˈskrɪpʃn̩ ˌsɜːkəmˈskrɪpʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تعریف، محدودیت، انحصار، فضا یا محیط محدود و مشخص‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the circumscription of a patient's diet
- محدودسازی رژیم غذایی بیمار
- A circumscription controlled by a rival political party.
- حوزه‌ای که در کنترل حزب سیاسی رقیب است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumscription

  1. noun The act of limiting or condition of being limited
    Synonyms:
    confinement constraint limitation restraint restriction
  1. noun Something that limits or restricts
    Synonyms:
    check constraint cramp curb inhibition limit limitation restraint restriction stricture trammel

ارجاع به لغت circumscription

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumscription» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumscription

لغات نزدیک circumscription

پیشنهاد بهبود معانی