امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Circumstance

ˈsɜrːkəmstæns ˈsɜːkəmstæns / / -stəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    circumstances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
(به‌ طور معمول در جمع) موقعیت، شرایط، اوضاع و احوال، اطراف و جوانب، چگونگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I know I can trust her in any circumstance.
- می‌دانم که می‌توانم تحت هر شرایطی به او اعتماد کنم.
- to take the circumstances into account
- شرایط را در نظر گرفتن
- in/under the circumstances
- در چنین شرایطی، در این‌صورت
- in/under no circumstances
- هرگز، به هیچ روی، تحت هیچ شرایطی
noun
مورد، واقعیت، پیشامد، اتفاق، رخداد
- There is one important circumstance you have not mentioned.
- مورد مهمی است، شما به آن اشاره نکردید.
noun
(در جمع) وضع (مالی)، اوضاع (مالی)
- in easy circumstances
- در رفاه، مُرفه
- in reduced circumstances
- در مضیقه، تنگدست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumstance

  1. noun situation, condition
    Synonyms:
    accident action adjunct affair article case cause coincidence concern contingency crisis destiny detail doom element episode event exigency fact factor fate feature fortuity go happening happenstance incident intervention item juncture kismet lot matter Moira occasion occurrence particular phase place point portion proviso respect scene status stipulation supervention thing time where it’s at

Idioms

ارجاع به لغت circumstance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumstance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumstance

لغات نزدیک circumstance

پیشنهاد بهبود معانی