امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Class

klæs klɑːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    classed
  • شکل سوم:

    classed
  • سوم‌شخص مفرد:

    classes
  • وجه وصفی حال:

    classing
  • شکل جمع:

    classes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کلاس (گروهی از دانش‌آموزان و دانشجویان که با هم در مدرسه یا کالج یا دانشگاه آموزش می‌بینند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The class was eager to start the new semester.
- کلاس مشتاق شروع ترم جدید بود.
- The class enjoyed participating in group projects.
- کلاس از شرکت در پروژه‌های گروهی لذت می‌برد.
noun countable A1
کلاس (درس)
- an English class
- کلاس انگلیسی
- The class begins at eight o'clock.
- کلاس ساعت هشت آغاز می‌شود.
noun
هم‌آموزان (گروهی از دانشجویان یا دانش‌آموختگانی که سال فارغ‌التحصیلی آن‌ها یکسان است)
- the class of 1998
- هم‌آموزگان سال ۱۹۹۸ 
- The class of 2000 organized memorable events.
- هم‌آموزان سال ۲۰۰۰ رویدادهای به‌یاد‌ماندنی‌ای را ترتیب دادند.
noun countable uncountable B2
طبقه، قشر
- the working class
- طبقه‌ی کارگر
- the ruling class
- طبقه‌ی حاکم
- the middle class
- قشر متوسط
noun countable A2
درجه (معمولاً در ترکیب با واژه‌های دیگر به کار می‌رود)
- a second-class ticket
- بلیت درجه‌‌دو
- I sent the package via first-class mail to ensure quick delivery.
- بسته را با پست درجه‌یک (برخوردار از اولویت) ارسال کردم تا از تحویل سریع مطمئن شوم.
noun countable
نوع، دسته
- This belongs to a different class of books.
- این کتاب از نوع دیگری است.
- The vintage car stood out among the classic cars in its class.
- این خودروی قدیمی در میان خودروهای کلاسیک در دسته‌ی خود متمایز بود.
noun uncountable
شیک بودن، باکلاس بودن
- She's got real class.
- او واقعاً شیک است.
- Her outfit exuded a sense of class.
- از لباس او باکلاس بودن می‌ریخت.
noun countable
زیست‌شناسی رده link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده
- Class comes after phylum and before order.
- رده پس از شاخه و پیش از راسته قرار دارد.
- The reptilian class includes a diverse range of creatures such as lizards and snakes.
- رده‌ی خزندگان مشتمل‌بر طیف متنوعی از موجودات مانند مارمولک‌ها و مارها است.
verb - transitive C1
طبقه‌بندی کردن، رده‌بندی کردن، در رده‌ی ... گذاشتن، در زمره‌ی ... قرار دادن
- Dogs and apples are not usually classed together.
- سگ و سیب معمولاً با هم طبقه‌بندی نمی‌شوند.
- The judge classed the crime as a misdemeanor.
- قاضی این جرم را در زمره‌ی خرده‌جرم قرار داد.
adjective informal
خیلی خوب، عالی، درجه‌یک
- That song is class.
- این آهنگ خیلی خوبه.
- That car is class!
- اون ماشین درجه‌یکه!
noun
کامپیوتر کلاس (نوعی داده در برنامه‌نویسی شی‌ءگرا که از گروهی از اشیا تشکیل شده است) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- Each class encapsulates specific data and methods related to its objects.
- هر کلاس داده‌ها و روش‌های خاص مربوط به اشیای خود را کپسوله می‌کند.
- The developer organized the code by grouping related classes together.
- توسعه‌دهنده کد را با گروه‌بندی کلاس‌های مرتبط با هم سازماندهی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد class

  1. adjective stylish; with panache
    Synonyms:
    chic classy dashing fashionable fine fly foxy sharp
    Antonyms:
    plain unstylish
  1. noun kind, sort, category
    Synonyms:
    branch brand breed cast caste character classification collection color degree denomination department description designation distinction division domain estate family feather frame genre genus grade grain grouping hierarchy humor ilk kidney league make mold name nature order origin property province quality range rank rate school sect section selection set source species sphere standing status stripe style suit temperament value variety
  1. noun societal group, background
    Synonyms:
    ancestry birth bourgeoisie breed caliber caste circle clan clique club company condition connection coterie cultural level degree derivation descent estate extraction family genealogy grade hierarchy influence intelligentsia league lineage moiety nobility origin pecking order pedigree pigeonhole place position prestige quality sect social rank source sphere standing state station status stock strain stratum the right stuff tier title
  1. noun group in school
    Synonyms:
    academy colloquium course course of study division form grade homeroom lecture group line quiz group recitation room round table section seminar seminary session study study group subdivision subject
  1. verb categorize
    Synonyms:
    account allot appraise assess assign assort brand classify codify consider designate divide evaluate gauge grade group hold identify judge mark part pigeonhole rank rate reckon regard score separate

Collocations

  • in the same class (as)

    هم‌درجه، هم‌جور، از یک نوع یا طبقه، هم‌رده، هم‌ردیف

Idioms

ارجاع به لغت class

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «class» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/class

لغات نزدیک class

پیشنهاد بهبود معانی