با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Classmate

ˈklæsmeɪt ˈklɑːsmeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    classmates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
هم‌کلاسی، هم‌آموز
- Borzoo Khezry is one of my old classmates.
- برزو خضری یکی از هم‌کلاسی‌های قدیمی من است.
- The new classmate seems shy but very friendly.
- همکلاسی جدید خجالتی اما بسیار مهربان به نظر می‌رسد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد classmate

  1. noun An acquaintance that you go to school with
    Synonyms: schoolmate, schoolfellow, class fellow

ارجاع به لغت classmate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «classmate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/classmate

لغات نزدیک classmate

پیشنهاد بهبود معانی