با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clink

klɪŋk klɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
جلنگ‌جلنگ صدا کردن، به صدا درآوردن (شیشه)
- She said "cheerio" and clinked her glass against mine.
- او «به سلامتی» گفت و گیلاس خود را (با صدی جینگ) به گیلاس من زد.
- We could get a year in the clink if they catch us.
- اگر ما را بگیرند ممکن است یک سال تو هلفدونی بیفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clink

  1. noun, verb bang against, ring
    Synonyms: chink, clang, jangle, jingle, sound, tingle, tinkle

ارجاع به لغت clink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clink

لغات نزدیک clink

پیشنهاد بهبود معانی