امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cloud

klaʊd klaʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clouded
  • شکل سوم:

    clouded
  • سوم‌شخص مفرد:

    clouds
  • وجه وصفی حال:

    clouding
  • شکل جمع:

    clouds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2
آب‌و‌هوا ابر link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- A large cloud covered the sun.
- ابر بزرگی خورشید را پوشانید.
- a cloud of fear and suspicion
- ابری از وحشت و سوء ظن
noun countable
تاری، کدری
noun countable
(در سنگ مرمر و چوب و غیره) رگه، تیرگی
noun countable
توده ی دود یا بخار یا گرد و خاک و غیره، دم، دمه
- A cloud of dust rose behind the truck.
- توده‌ای از گرد و خاک پشت سر کامیون به هوا برخاست.
noun countable
انبوه، انبوهه، خیل
- a cloud of black locusts
- انبوهی از ملخ‌های سیاه
verb - intransitive
آب‌و‌هوا ابری شدن
- to cloud over before a rain
- ابری شدن (آسمان) قبل از باران
verb - intransitive
دلگیر شدن، دلواپس شدن
verb - intransitive
مبهم شدن
- His explanations further clouded the issue.
- توضیحات او قضیه را مبهم‌تر کرد.
verb - intransitive
کدر شدن، مات شدن
verb - transitive
کدر کردن، مات کردن
- His cold breath clouded the mirror.
- نفس سرد او آینه را کدر کرد.
- Mud has clouded the lake's water.
- گل، آب دریاچه را تیره کرده است.
verb - transitive
جلوی چیزی را گرفتن( قضاوت، حافظه و...)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cloud

  1. noun mass of water particles in air
    Synonyms:
    billow brume darkness dimness film fog fogginess frost gloom haze haziness mare’s tail mist murk nebula nebulosity obscurity ol’ buttermilk sky overcast pea soup pother puff rack scud sheep smog smoke smother steam thunderhead vapor veil woolpack
  1. noun crowd
    Synonyms:
    army dense mass flock horde host legion multitude rout scores shower swarm throng
  1. verb become foggy or obscured
    Synonyms:
    adumbrate becloud befog blur darken dim eclipse envelop fog gloom mist obfuscate overcast overshadow shade shadow veil
    Antonyms:
    clear unfog unveil
  1. verb confuse
    Synonyms:
    addle becloud befuddle disorient distort distract impair muddle muddy obscure perplex puzzle
    Antonyms:
    clear up explain explicate

Idioms

  • have one's head in the clouds

    (عامیانه - تداعی منفی) الکی‌خوش، (به‌طور غیرواقع‌بینانه) سرگرم اندیشه‌ها یا امیال خود

  • in the clouds

    1- فرازین، توی ابرها 2- غیر‌عملی، تخیلی 3- در خواب و خیال

  • on cloud nine

    (بسیار) خوشحال، مشعوف، مسرور

  • under a cloud

    1- مورد سوء ظن، مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد

  • every cloud has a silver lining

    در پس هر دشواری گشایشی است (در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است) (پس از تیرگی، روشنی گیرد آب، برآید پس‌از تیره‌شب، آفتاب) (خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری)

ارجاع به لغت cloud

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cloud» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cloud

لغات نزدیک cloud

پیشنهاد بهبود معانی