با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cobalt

ˈkoʊbɒːlt ˈkəʊbɔːlt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
شیمی کبالت
- Cobalt is an essential element in the production of rechargeable batteries.
- کبالت عنصری ضروری در تولید باتری‌های قابل شارژ است.
- The jeweler crafted a beautiful necklace with cobalt stones.
- جواهرساز گردنبندی زیبا با سنگ‌های کبالت ساخت.
noun uncountable
رنگ آبی لاجوردی
- She wore a cobalt dress to the party.
- او برای مهمانی لباسی آبی لاجوردی پوشیده بود.
- The cobalt walls of the room added a touch of elegance.
- دیوارهای آبی لاجوردی اتاق، زیبایی خاصی را به آن افزوده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cobalt

  1. noun A hard ferromagnetic silver-white bivalent or trivalent metallic element; a trace element in plant and animal nutrition
    Synonyms: azure, co, blue, element, atomic number 27

ارجاع به لغت cobalt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cobalt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cobalt

لغات نزدیک cobalt

پیشنهاد بهبود معانی