با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cock

kɑːk kɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cocked
  • شکل سوم:

    cocked
  • سوم شخص مفرد:

    cocks
  • وجه وصفی حال:

    cocking
  • شکل جمع:

    cocks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی خروس
- The cock's loud cackling woke up the entire neighborhood.
- صدای قوقولی‌قولوی بلند خروس کل محله را از خواب بیدار کرد.
- The cock pecked at the ground, searching for worms and insects to eat.
- خروس به زمین نوک می‌زد و در جست‌وجوی کرم و حشرات برای خوردن بود.
noun countable
جانورشناسی نر (پرنده)
- The children were excited to spot a cock robin in the backyard.
- بچه‌ها از دیدن سینه‌سرخ نر در حیاط‌پشتی هیجان‌زده بودند.
- A cock pheasant strutted through the field.
- قرقاول نر در مزرعه گام می‌برداشت.
noun countable informal
ناپسند کیر
- Don't you want to suck my cock?
- نمی‌خوای کیرم رو بمکی؟
- She couldn't resist touching his cock, marveling at its size and hardness.
- نمی‌توانست در برابر لمس کیر او مقاومت کند و از اندازه و سفتی آن شگفت‌زده شد.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی قدیمی رفیق (برای مورد خطاب قرار دادن مردی توسط مردی دیگر از آن استفاده می‌شود)
- Good to see you, cock! How's your day been?
- از دیدنت خوشحالم، رفیق! روزت چطور بود؟
- "Hey, cock! How's it going?"
- هی، رفیق! اوضاع چطوره؟
- What's up, cock? Long time no see.
- چه خبر رفیق؟ خیلی وقته ندیدمت.
verb - transitive
کج نهادن (کلاه)، راست نگه داشتن، برافراشتن (سر و گردن)، تیز کردن (گوش)، برگرداندن (نگاه و چشم)
- He cocks his hat.
- او کلاهش را یک‌وری سر می‌گذارد.
- The dog cocked his ears.
- سگ گوش‌هایش را تیز کرد (بر افراشت).
- His head was cocked to one side.
- سرش به یک سو خم بود.
- The passer cocked his arm to throw the ball.
- پاسور بازویش را راست نگه داشت تا توپ را پرتاب کند.
verb - transitive
کشیدن چخماق، مسلح کردن (تفنگ) (به منظور تیراندازی)
- He cocked his gun and hid behind the tree.
- چخماق هفت‌تیر را کشید و پشت درخت پنهان شد.
- The soldier expertly cocked his rifle.
- سرباز ماهرانه تفنگش را مسلح کرد.
verb - transitive
عقب کشیدن (مشت) (به منظور ضربه زدن)
- The boxer cocked his fist.
- مشت‌زن مشتش را به عقب برد.
noun
شیر، شیر تنظیم، شیر قطع و وصل (لوله و بشکه و غیره)
- I turned the cock on the garden hose to water the plants.
- شیر روی لوله‌ی باغ را چرخاندم تا گیاهان را آبیاری کنم.
- The plumber fixed the leaky cock.
- لوله‌کش شیری که نشتی داشت، درست کرد.
noun informal
انگلیسی بریتانیایی چرند، دری‌وری، چرت‌وپرت
- His explanation for being late was a bunch of cock.
- توضیحش برای دیر اومدن یه مشت دری‌وری بود.
- The conspiracy theory he shared was pure cock.
- تئوری توطئه‌ای که باهامون در میون گذاشت، چرت‌وپرت محض بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cock

  1. noun rooster
    Synonyms: capon, chanticleer, chicken, cock-a-doodle-doo, cockalorum, cockerel
  2. verb aim up toward
    Synonyms: erect, hump, perk up, pile, prick, raise, stack, stand erect, stand up, stick up

Phrasal verbs

  • cock up

    گند زدن، تر زدن، خیطی بالا آوردن، خراب کردن، بد انجام دادن

Idioms

ارجاع به لغت cock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cock

لغات نزدیک cock

پیشنهاد بهبود معانی