با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cocoon

kəˈkuːn kəˈkuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
پیله، پیله کرم ابریشم
- He picked up the baby and cocooned it in a blanket.
- او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.
- A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.
- معلمی که در ده دورافتاده‌ای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cocoon

  1. verb protect with covering
    Synonyms: cushion, encase, envelop, insulate, pad, swaddle, swathe, truss, wrap

ارجاع به لغت cocoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cocoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cocoon

لغات نزدیک cocoon

پیشنهاد بهبود معانی