با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Coil

kɔɪl kɔɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    coiled
  • شکل سوم:

    coiled
  • سوم شخص مفرد:

    coils
  • وجه وصفی حال:

    coiling
  • شکل جمع:

    coils

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
چنبره زدن، فنر، به دور چیزی به‌طورمارپیچ پیچیدن، مارپیچ
noun verb - intransitive adverb
سیم پیچ
- He coiled the long rope and hung it from a nail.
- او طناب دراز را حلقه کرد و به میخ آویخت.
- The snake coiled itself around my leg.
- مار دور پایم حلقه زد.
- Lines of demonstrators coiled their way through the streets.
- صف‌های تظاهرکنندگان در خیابان‌ها مارپیچ‌وار حرکت می‌کردند.
- a coil of barbed wire
- یک حلقه سیم خاردار
- a coil of hair
- حلقه‌ی گیسو
- gray coils of smoke
- حلقه‌ی خاکستری دود
- coiled springs
- فنرهای حلقوی
- a coiled snake
- مار چنبره زده
- A thick smoke coiled up over the hill.
- دود غلیظی حلقه‌زنان از تپه بالا می‌رفت.
- He coiled up the hose.
- او شیلنگ را جمع کرد (حلقه کرد).
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coil

  1. noun thread that curls
    Synonyms: bight, braid, circle, convolution, corkscrew, curlicue, gyration, helix, involution, lap, loop, ring, roll, scroll, spiral, tendril, turn, twine, twirl, twist, whorl, wind
  2. verb curl around, entwine
    Synonyms: convolute, convolve, corkscrew, fold, intertwine, intervolve, lap, loop, make serpentine, rotate, scroll, sinuate, snake, spiral, spire, turn, twine, twist, wind, wrap around, wreathe, writhe

Phrasal verbs

  • coil up

    1- (به طور مارپیچ یا حلزونی) بالا رفتن 2- حلقه کردن

ارجاع به لغت coil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coil

لغات نزدیک coil

پیشنهاد بهبود معانی