با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Colligate

ˈkɑːləɡeɪt ˈkɒlɪɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
بستن، متصل کردن، ائتلاف کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد colligate

  1. verb Make a logical or causal connection
    Synonyms: associate, tie-in, relate, link, link-up, connect
  2. verb Consider (an instance of something) as part of a general rule or principle
    Synonyms: subsume

ارجاع به لغت colligate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «colligate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/colligate

لغات نزدیک colligate

پیشنهاد بهبود معانی