با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Coma

ˈkoʊmə ˈkəʊmə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
اغما ، بیهوشی
- Soraya was in a coma for a long time.
- ثریا مدت‌ها در اغما بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coma

  1. noun deep unconsciousness
    Synonyms: blackout, dullness, faint, hebetude, insensibility, lethargy, oblivion, sleep, slumber, somnolence, stupor, swoon, syncope, torpidity, torpor, trance
    Antonyms: alertness, consciousness, wakefulness

ارجاع به لغت coma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coma

لغات نزدیک coma

پیشنهاد بهبود معانی