امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Come On

ˈkəm ɑːn kʌm ɒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    came on
  • شکل سوم:

    come on
  • سوم‌شخص مفرد:

    comes on
  • وجه وصفی حال:

    coming on

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): come-on

شکل غیراستاندارد این لغت: c'mon

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C1
شروع شدن، شروع به کار کردن، روشن شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The meeting should come on at 10 AM sharp.
- جلسه باید ساعت ۱۰ صبح شروع شود.
- After a long wait, the concert will finally come on tonight.
- بعداز مدت‌ها انتظار بالاخره امشب کنسرت شروع به کار می‌کند.
phrasal verb
(بیماری) شروع شدن، گرفتن
- I feel like I'm coming on with a cold.
- احساس می‌کنم دارم سرما می‌خورم (سرماخوردگی دارد شروع می‌شود).
- Whenever he's stressed, a headache seems to come on.
- هر موقع که استرس دارد، سردرد می‌گیرد.
phrasal verb informal
انگلیسی بریتانیایی (دوره‌ی قاعدگی) شروع شدن
- After a few days of feeling bloated, her period finally came on.
- بعداز چند روز احساس نفخ، بالاخره پریودش شروع شد.
- She always knows when her period is about to come on.
- او همیشه می‌داند که دوره‌ی قاعدگی‌اش چه زمانی شروع می‌شود.
phrasal verb B1
زود باش!، بجنب!، یالا!، عجله کن!
- Come on, don't give up so easily.
- عجله کن! به این راحتی تسلیم نشو.
- Come on, let's hurry up and finish this project.
- بجنب! باید عجله کنیم و این پروژه را تمام کنیم.
- Come on, just tell me what you really think!
- زود باش، فقط به من بگو واقعاً چه فکری می‌کنی!
phrasal verb informal
ابراز علاقه (جنسی) کردن
- I noticed her come on to me at the party last night.
- متوجه شدم که دیشب در مهمانی به من ابراز علاقه کرد.
- He tried to come on to her, but she wasn't interested.
- سعی کرد به او ابراز علاقه کند، اما او علاقه‌ای نداشت.
phrasal verb
(هنرپیشه) روی صحنه ظاهر شدن، روی صحنه آمدن
- The audience cheered as the singer came on stage.
- وقتی خواننده روی صحنه آمد، حضار او را تشویق کردند.
- The comedian took a deep breath before coming on to face the crowd.
- کمدین قبل‌از اینکه روی صحنه برود و با جمعیت روبه‌رو شود، نفس عمیقی کشید.
phrasal verb informal
بی‌خیال!، شوخی می‌کنی!، شوخی نکن!، نه بابا!
- Come on, you really expect me to believe that excuse?
- بی‌خیال! تو واقعاً انتظار داری که من این بهانه را باور کنم؟
- Come on, you can't be serious about that decision.
- شوخی نکن! نمی‌تونی در مورد اون تصمیم جدی باشی.
phrasal verb
پیشرفت کردن، جلو رفتن، پیش رفتن
- I can see that your language skills are really coming on since you started your course.
- متوجه شده‌ام از زمانی که دوره‌ی آموزشی‌ات را شروع کرده‌ای، مهارت‌های زبانت پیشرفت کرده است.
- The team's performance has really come on over the last few matches.
- عملکرد تیم در این چند بازی اخیر جدا پیشرفت کرده است.
noun countable informal
(عمل) کشش (جنسی) داشتن، ابراز علاقه (جنسی)
- His clever come-on made her laugh and feel intrigued.
- ابراز علاقه‌ی هوشمندانه او باعث خنده و احساس کنجکاوی او شد.
- Despite his charming come-on, she decided to keep the conversation casual.
- علی‌رغم کشش جنسی فریبنده‌ی او، او تصمیم گرفت مکالمه را عادی نگه دارد.
noun countable informal
عمل ترغیب‌آمیز (برای فروش کالا)
- He used a clever come-on to attract customers to the new cafe.
- او از عمل ترغیب‌آمیز هوشمندانه‌ای برای جذب مشتری به کافه‌ی جدید استفاده کرد.
- Her catchy come-on caught the attention of everyone in the store.
- عمل ترغیب‌آمیز جذاب او، توجه همه در فروشگاه را به خود جلب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد come on

  1. verb advance, progress
    Synonyms:
    develop gain improve increase make headway proceed
    Antonyms:
    decline deteriorate fall reduce retreat worsen
  1. verb appear, enter
    Synonyms:
    begin come across come into come upon encounter meet pass in set foot in take place
    Antonyms:
    depart exit go leave

Phrasal verbs

  • come on to

    (عامیانه) پیشنهاد جنسی (شهوانی) کردن به، اشاره یا کنایه‌ی جنسی کردن، غمزه کردن

Idioms

  • come on the scene

    ظاهر شدن، فرارسیدن، هویدا شدن، وارد شدن

ارجاع به لغت come on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/come-on-3

لغات نزدیک come on

پیشنهاد بهبود معانی