با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Comma

ˈkɑːmə ˈkɒmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    commas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دستور زبان ویرگول، کاما، درنگ‌نما
- Don't forget to add a comma after the introductory phrase.
- فراموش نکنید که بعداز عبارت معارفه‌ای، یک ویرگول اضافه کنید.
- A missing comma can completely change the meaning of a sentence.
- ویرگول جاافتاده می‌تواند معنی جمله را کاملاً تغییر دهد.
noun countable
مکث، وقفه، توقف
- I took a long comma before continuing my speech.
- قبل‌از ادامه‌ی سخنانم یک مکث طولانی داشتم.
- The music faded out, leaving a brief comma of silence before the crowd erupted into applause.
- موسیقی به‌تدریج تمام شد و قبل‌از تشویق جمعیت، وقفه‌ای کوتاه از سکوت به‌وجود آمد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comma

  1. noun Anglewing butterfly with a comma-shaped mark on the underside of each hind wing
    Synonyms: interval, comma butterfly, mark, pause, punctuation, Polygonia comma

ارجاع به لغت comma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comma

لغات نزدیک comma

پیشنهاد بهبود معانی