با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Commiserate

kəˈmɪzəreɪt kəˈmɪzəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    commiserated
  • شکل سوم:

    commiserated
  • سوم شخص مفرد:

    commiserates
  • وجه وصفی حال:

    commiserating

معنی و نمونه‌جمله

دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تأسف کردن
- We commiserated with him over the death of his mother.
- در مرگ مادرش با او هم‌دردی کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commiserate

  1. verb listen to woes of another
    Synonyms: ache, compassionate, condole, console, feel, feel for, have mercy, pity, share sorrow, sympathize
    Antonyms: be indifferent, turn away

ارجاع به لغت commiserate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commiserate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commiserate

لغات نزدیک commiserate

پیشنهاد بهبود معانی