امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Commissariat

ˌkɑːməˈseriət ˌkɒməˈseəriət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
اداره کارپردازی و خواربار ارتش، کلانتری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commissariat

  1. noun A stock or supply of foods
    Synonyms:
    provisions provender viands victuals

ارجاع به لغت commissariat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commissariat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commissariat

لغات نزدیک commissariat

پیشنهاد بهبود معانی