با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Concur

kənˈkɜrː kənˈkɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    concurred
  • شکل سوم:

    concurred
  • سوم شخص مفرد:

    concurs
  • وجه وصفی حال:

    concurring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
موافقت کردن، هم‌رأی بودن، دم‌ساز شدن
- The two events concurred.
- آن دو رویداد هم‌زمان بودند.
- Several elements concurred to bring about this result.
- چندین عامل دست‌به‌دست هم داد تا این نتیجه به‌دست آمد.
- The residents all concur that electricity shortages are acute.
- ساکنان همه قبول دارند (تصدیق می‌کنند) که کمبود برق شدید است.
- The judge concurred with the defense lawyer.
- قاضی با وکیل مدافع هم‌عقیده (موافق) بود.
- She thinks they are to blame and I concur.
- او فکر می‌کند که آن‌ها مقصرند و من با او هم‌عقیده‌ام.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concur

  1. verb agree, approve
    Synonyms: accede, accord, acquiesce, assent, band, be consonant with, be in harmony, coadjute, coincide, collaborate, combine, come together, consent, cooperate, cut a deal, equal, harmonize, jibe, join, league, meet, okay, pass on, shake on, unite
    Antonyms: argue, differ, disagree, disapprove, dispute, object, oppose, reject

ارجاع به لغت concur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concur

لغات نزدیک concur

پیشنهاد بهبود معانی