با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Conditioned

American: kənˈdɪʃənd British: kənˈdɪʃənd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    conditions
  • وجه وصفی حال:

    conditioning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
مشروط، مقید، دارای قید و شرط، شرطی
adjective
(دارای شرایط) دلخواه، ورزیده، آماده
- He has conditioned his body for this kind of activity.
- او بدن خود را برای این‌گونه فعالیت پرورش داده است.
adjective
دارای بازتاب شرطی، خوگرفته، عادت کرده، عادتی
- conditioned inhibition
- بازداری شرطی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conditioned

  1. adjective trained
    Synonyms: habituated, modified, learned, accustomed to

ارجاع به لغت conditioned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conditioned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conditioned

لغات نزدیک conditioned

پیشنهاد بهبود معانی