با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Condole

kənˈdoʊl kənˈdəʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
تسلیت دادن، اظهار تأسف کردن
- After the death of her father, I tried to condole her.
- پس از مرگ پدر آن زن، سعی می‌کردم او را دلداری بدهم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد condole

  1. verb sympathize
    Synonyms: console, commiserate, soothe, comfort, pity

ارجاع به لغت condole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «condole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/condole

لغات نزدیک condole

پیشنهاد بهبود معانی