امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confer

kənˈfɜrː kənˈfɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conferred
  • شکل سوم:

    conferred
  • سوم‌شخص مفرد:

    confers
  • وجه وصفی حال:

    conferring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C1
هم‌رایزنی کردن، اعطا کردن، مشورت کردن، مراجعه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Diplomas will be officially conferred next week.
- دانش‌نامه‌ها هفته‌ی دیگر رسماً اعطا خواهد شد.
- The jury conferred for more than two hours.
- اعضای هیئت منصفه بیش از دو ساعت تبادل‌نظر می‌کردند.
- Before buying this house, I have to confer with my father.
- قبل از خرید این منزل باید با پدرم مشورت کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confer

  1. verb discuss, deliberate
    Synonyms:
    advise argue bargain blitz brainstorm breeze collogue confab confabulate consult converse deal debate discourse flap gab get heads together give meeting groupthink huddle jaw kick ideas around negotiate parley pick one’s brain powwow speak talk toss ideas around treat
  1. verb giving honor, award
    Synonyms:
    accord allot award bestow donate gift with give grant lay on present provide sweeten the kitty vouchsafe
    Antonyms:
    dishonor taking

لغات هم‌خانواده confer

  • verb - transitive
    confer

ارجاع به لغت confer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confer

لغات نزدیک confer

پیشنهاد بهبود معانی