با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Connoisseur

ˌkɑːnəˈsɜːr ˌkɒnəˈsɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    connoisseurs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کارشناس، متخصص، خبره، وارد، صاحب‌نظر، آگاه، کاربلد، حرفه‌ای، مطلع، استاد (در کاری)
- The wine connoisseur meticulously selected the finest vintage from the cellar.
- فرد آگاه به شراب بادقت بهترین محصول قدیمی را از انبار انتخاب کرد.
- As a connoisseur of fine art, she could discern the brushstrokes of a master from afar.
- او به‌عنوان یک کارشناس هنرهای زیبا، می‌توانست ضربات قلم‌موی استاد را از دور تشخیص دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد connoisseur

  1. noun authority
    Synonyms: adept, aesthete, aficionado, appreciator, arbiter, bon vivant, buff, cognoscente, critic, devotee, dilettante, epicure, expert, fan, freak, gourmet, judge, maven, nut, one into, savant, specialist
    Antonyms: ignoramus

ارجاع به لغت connoisseur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «connoisseur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/connoisseur

لغات نزدیک connoisseur

پیشنهاد بهبود معانی