امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Convulsion

kənˈvʌlʃn kənˈvʌlʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    convulsions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تشنج، تنجیدگی، ترنجیدگی، تنجش، پرش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the patient went through convulsions.
- بیمار دست‌خوش تشنج شد.
- political convulsions
- تشنجات سیاسی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convulsion

  1. noun muscle spasm
    Synonyms:
    algospasm attack contortion contraction cramp epilepsy fit paroxysm seizure throe tremor
  1. noun disturbance
    Synonyms:
    agitation cataclysm clamor commotion disaster ferment furor outcry quaking rocking seism shaking shock tottering trembling tumult turbulence upheaval upturn
    Antonyms:
    harmony peace

ارجاع به لغت convulsion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convulsion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convulsion

لغات نزدیک convulsion

پیشنهاد بهبود معانی