با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cop

kɑːp kɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    copped
  • شکل سوم:

    copped
  • سوم شخص مفرد:

    cops
  • وجه وصفی حال:

    copping
  • شکل جمع:

    cops

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
پلیس، پاسبان
- Her father is a cop.
- پدر او پاسبان است.
verb - transitive
(خودمانی) به چنگ آوردن، کش رفتن، به دست آوردن
- to cop a prize
- جایزه گرفتن
- They copped the best seats.
- آن‌ها بهترین صندلی‌ها را اشغال کردند.
- Somebody copped my book.
- یک کسی کتاب مرا بلند کرد.
verb - transitive
(مواد مخدر) خریدن
noun countable
(محلی) سرتپه، نوک تپه، ستیغ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cop

  1. noun policeperson
    Synonyms: deputy, flatfoot, fuzz, lawman, officer of the law, patrolman, patrolwoman, peace officer, policeman, police officer, policewoman, sheriff, the man

Phrasal verbs

  • cop out

    جا زدن، وادادن، شانه‌ خالی کردن، دبه در آوردن، زیر چیزی زدن، از زیر چیزی در رفتن

Idioms

  • cop a plea

    (امریکا - عامیانه) به جرم خود اقرار کردن (به ویژه برای بهره‌مندی از تخفیف مجازات)

  • cop it

    (انگلیس - عامیانه) مورد مؤاخذه یا مجازات قرار گرفتن

ارجاع به لغت cop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cop

لغات نزدیک cop

پیشنهاد بهبود معانی