با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Corollary

ˈkɔːrəleri / / ˈkɑː- kəˈrɒləri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adjective countable
نتیجه، فرع، هم‌روند
noun adjective countable
استنباط، نتیجه فرعی
- These problems are the corollaries of the aforesaid changes.
- این مسائل پیامدهای طبیعی دگرگونی‌های مذکور است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corollary

  1. noun conclusion, deduction
    Synonyms: aftereffect, analogy, consequence, culmination, effect, end, end product, induction, inference, issue, precipitate, result, sequel, sequence, upshot

ارجاع به لغت corollary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corollary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corollary

لغات نزدیک corollary

پیشنهاد بهبود معانی