با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Corporate

ˈkɔːrpərət ˈkɔːprət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more corporate
  • صفت عالی:

    most corporate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، به‌صورت شرکت درآمده
- corporate debts
- بدهی‌های شرکت(ها)
- corporate bond
- سند قرضه‌ی شرکتی
- corporate income tax
- مالیات بردرآمد شرکت (ها)
- Religion shows how mankind individually and corporately should live.
- مذهب نشان می‌دهد که بشر باید چگونه به صورت فردی و گروهی زندگی کند.
- corporate responsibility
- مسئولیت مشترک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corporate

  1. adjective allied
    Synonyms: amalgamated, associated, collaborative, collective, combined, common, communal, concerted, incorporated, joint, pooled, shared, united

لغات هم‌خانواده corporate

ارجاع به لغت corporate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corporate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corporate

لغات نزدیک corporate

پیشنهاد بهبود معانی