با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Correspondent

ˌkɔːrəˈspɑːn- / / ˌkɑː- ˌkɒrəˈspɒndənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    correspondents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable C1
خبرنگار، مخبر، مکاتبه‌کننده، طرف معامله، مطابق
- our economic correspondent in London
- گزارشگر اقتصادی ما در لندن
- One of our correspondents claims that ...
- یکی از کسانی که به ما نامه نوشته است ادعا می‌کند که ...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد correspondent

  1. noun person communicating in writing
    Synonyms: contributor, epistler, epistolarian, freelancer, gazetteer, journalist, letter writer, pen pal, reporter, stringer, writer

ارجاع به لغت correspondent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «correspondent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/correspondent

لغات نزدیک correspondent

پیشنهاد بهبود معانی