امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cortex

ˈkɔːrteks ˈkɔːteks
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پوست، قشر، لایه رویی، روپوش، پوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- cortex renis
- قشر کلیه
- adrenal cortex
- قشر سورنال، قشر غدد فوق کلیوی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cortex

  1. noun The tissue forming the outer layer of an organ or structure in plant or animal
    Synonyms:
    bark cerebral-cortex layer peridium cerebral mantle rind pallium
    Antonyms:
    medulla
  1. noun The tissue that surrounds the lens nucleus
    Synonyms:
    lens cortex

ارجاع به لغت cortex

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cortex» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cortex

لغات نزدیک cortex

پیشنهاد بهبود معانی