با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cortex

ˈkɔːrteks ˈkɔːteks
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پوست، قشر، لایه رویی، روپوش، پوسته
- cortex renis
- قشر کلیه
- adrenal cortex
- قشر سورنال، قشر غدد فوق کلیوی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cortex

  1. noun The tissue forming the outer layer of an organ or structure in plant or animal
    Synonyms: bark, cerebral-cortex, layer, peridium, cerebral mantle, rind, pallium
    Antonyms: medulla
  2. noun The tissue that surrounds the lens nucleus
    Synonyms: lens cortex

ارجاع به لغت cortex

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cortex» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cortex

لغات نزدیک cortex

پیشنهاد بهبود معانی