با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Couch

kaʊtʃ kaʊtʃ kaʊtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    couches

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable A2
تخت، نیمکت، خوابانیدن، در لفافه قرار دادن
- Three of the guests were sitting on the couch.
- سه نفر از میهمانان روی کاناپه نشسته بودند.
- He lay down on the psychiatrist's couch and closed his eyes.
- او روی نیمکت روانپزشک دراز کشید و چشمانش را بست.
- Please lie on this couch.
- لطفاً روی این تخت دراز بکشید.
- He had couched himself comfortably on the bed and was reading a book.
- او با آسودگی روی بستر قرار گرفته بود و کتاب می‌خواند.
- The baby was wrapped in a blanket and couched on the sofa.
- کودک را در پتو پیچیده و روی نیمکت خوابانده بودند.
- She tried to couch the bad news in soothing terms.
- کوشید که خبر بد را به طرز تسکین‌آمیزی بیان کند.
- a carefully couched threat
- تهدیدی که با دقت بیان شده بود
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد couch

  1. noun sofa; long, upholstered furniture
    Synonyms: bed, chair, chaise longue, chesterfield, davenport, daybed, divan, lounge, love seat, ottoman, resting place, settee
  2. verb express in particular way
    Synonyms: formulate, frame, phrase, put, set forth, utter, word

Idioms

  • on the couch

    (عامیانه) تحت درمان روانی

ارجاع به لغت couch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «couch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/couch

لغات نزدیک couch

پیشنهاد بهبود معانی