گذشتهی ساده:
courtedشکل سوم:
courtedسومشخص مفرد:
courtsوجه وصفی حال:
courtingشکل جمع:
courtsلیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در دادگاه حاضر شدن
به دادگاه رجوع کردن، به دادگاه شکایت کردن، دادخواهی کردن
1- (تنیس و بسکتبال و غیره) در نیمهی زمین خود 2- در اختیار و کنترل شخصی
در بیرون زمین بازی، در خارج
در زمین بازی، هنگام مسابقه
1- خواستگاری کردن، مهرجویی کردن، نامزد بازی کردن 2- منت کشیدن، تملق گفتن
1- دربار برپا کردن 2- معرکه گرفتن، مرکز توجه شدن
مفتضح کردن، از میدان بدر کردن
1- بدون مراجعه به دادگاه (و از طریق مصالحه یا کدخدا منشی) 2- کم اهمیت، ناچیز
1- خواستگاری کردن، مهرجویی کردن، نامزد بازی کردن 2- منت کشیدن، تملق گفتن
تصمیم با توئه، به خودت بستگی داره، نوبت توئه که عمل کنی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «court» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/court