با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cracker

ˈkrækər ˈkrækə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crackers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کراکر (نوعی بیسکوییت)، بیسکوییت ترد
- The snack platter includes a variety of cheeses and crackers.
- بشقاب اسنک شامل انواع پنیر و بیسکوییت ترد است.
- I love the taste of a crispy cracker topped with creamy brie.
- من عاشق طعم کراکر ترد که روی آن پنیر بری خامه‌ای می‌باشد، هستم.
noun countable
کامپیوتر هکر، رخنه‌گر
- The cracker gained access to sensitive information by hacking into the company's database.
- این هکر با هک کردن پایگاه داده‌ی شرکت به اطلاعات حساس دسترسی پیدا کرد.
- The cracker was arrested for stealing credit card numbers and selling them on the dark web.
- هکر به‌دلیل سرقت شماره‌کارت‌های اعتباری و فروش آن‌ها در دارک‌وب دستگیر شد.
noun countable
کراکر (قطعه‌ای در پالایشگاه‌ها برای انجام یک فرایند شیمیایی کاتالیستی)
- A technological advancement improved the efficiency of the oil refinery's cracker.
- پیشرفت تکنولوژی باعث بهبود کارایی کراکر پالایشگاه نفت شد.
- The skilled operators monitor the cracker closely to prevent any operational issues.
- اپراتورهای ماهر برای جلوگیری از هرگونه مشکل عملیاتی، کراکر را از نزدیک زیر نظر دارند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی کراکر (تزیینات میز جشن هستند که وقتی باز می‌شوند صدای ترکیدن ایجاد می‌کنند)
- She won a small prize in her cracker at the party.
- او یک جایزه‌ی کوچک در کراکرش به مهمانی برد.
- I love the sound of a cracker popping at Christmas dinner.
- من عاشق صدای ترکیدن کراکر در شام کریسمس هستم.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی ترقه
- a cracker of a marksman
- ترقه‌ی تیرانداز
- The loud bang of the cracker startled the birds in the nearby trees.
- صدای بلند ترقه پرندگان را در درختان کناری از جا پراند.
noun singular informal
انگلیسی بریتانیایی تیکه (به معنای فرد زیبا)، فرد زیبا، آدم جذاب
- She is a cracker.
- او تیکه‌ی خوبی است.
- She's a cracker on the dance.
- او آدمی جذاب در رقص است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cracker

  1. noun hard, often salted, baked wafer
    Synonyms: biscuit, bun, cookie, hardtack, pretzel, rusk, saltine

ارجاع به لغت cracker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cracker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cracker

لغات نزدیک cracker

پیشنهاد بهبود معانی