با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Crater

ˈkreɪt̬ər ˈkreɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cratered
  • شکل سوم:

    cratered
  • سوم شخص مفرد:

    craters
  • وجه وصفی حال:

    cratering
  • شکل جمع:

    craters

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: krater

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جغرافیا دهانه‌ (آتش‌فشان)
- The volcano's crater was smoking.
- دهانه‌ی آتش‌فشان در حال دود بیرون دادن بود.
- The crater of the volcano emitted steam and ash.
- از دهانه‌ی آتشفشان بخار و خاکستر بیرون می‌آمد.
noun
چاله، بمب‌چاله (چاله‌ای در زمین در اثر انفجار بمب)
- The battlefield was full of bomb craters.
- رزمگاه پر از چاله‌های ناشی از بمب بود.
- Enemy bombardments had cratered the roads and made them impassable.
- بمباران‌های دشمن راه‌ها را پر از بمب‌چاله و غیرقابل عبور کرده بود.
noun
فرورفتگی (ناشی از برخورد اجرام آسمانی)
- The crater left by the meteorite was huge and deep.
- فرورفتگی به‌جامانده از شهاب‌سنگ بزرگ و عمیق بود.
- The massive crater left by the meteorite impact was almost a mile wide.
- فرورفتگی عظیم به‌جامانده از برخورد شهاب‌سنگ تقریباً یک مایل عرض داشت.
verb - intransitive verb - transitive
فرورفتگی ایجاد کردن، فرورفتگی ایجاد شدن
- The massive explosion cratered the side of the mountain.
- انفجار مهیب در کنار کوه فرورفتگی ایجاد کرد.
- The meteor cratered the ground with a loud bang.
- این شهاب‌واره با صدای بلند در زمین فرورفتگی ایجاد کرد.
verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی ریزش کردن، سقوط کردن، باعث ریزش ... شدن، باعث سقوط ... شدن (قیمت و غیره) (به‌طور ناگهانی)
- The stock market cratered after news of the company's bankruptcy.
- پس از انتشار اخباری مبنی بر ورشکستگی این شرکت، بازار سهام ریزش کرد.
- The price of oil cratered due to oversupply in the market.
- قیمت نفت به دلیل مازاد عرضه در بازار سقوط کرد.
- The economic crisis cratered the housing market
- بحران اقتصادی باعث ریزش بازار مسکن شد.
noun
تورفتگی (در سطح رنگ‌شده)
- The artist carefully filled in each crater.
- هنرمند با دقت هر تورفتگی را پر کرد.
- I ran my fingers over the crater in the mural.
- انگشتانم را روی تورفتگی دیوارنما کشیدم.
noun
نجوم جام (صورتی فلکی در نیمکره‌ی جنوبی آسمان بین دو صورت شجاع و سنبله) (با C بزرگ)
- I spotted the Crater constellation while stargazing last night.
- دیشب هنگام رصد ستاره‌ها صورت فلکی جام را دیدم.
- The Crater constellation is observed in the southern hemisphere.
- صورت فلکی جام در نیمکره‌ی جنوبی مشاهده می‌شود.
noun countable
کراتر (نوعی جام در یونان باستان برای رقیق کردن شراب به وسیله‌ی آب)
- The archaeologists uncovered a crater buried in the ruins of the ancient city.
- باستان‌شناسان کراتری را کشف کردند که در خرابه‌های شهر باستانی مدفون شده بود.
- The host poured the wine into the crater.
- میزبان شراب را در کراتر ریخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crater

  1. noun A bowl-shaped geological formation at the top of a volcano
    Synonyms: hole, cavity, pit, abyss, bowl, caldera, volcanic crater, depression, hollow, mouth, opening

ارجاع به لغت crater

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crater» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crater

لغات نزدیک crater

پیشنهاد بهبود معانی