امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crib

krɪb krɪb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cribbed
  • شکل سوم:

    cribbed
  • سوم‌شخص مفرد:

    cribs
  • شکل جمع:

    cribs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انگلیسی آمریکایی تخت بچه (نوعی تختخواب کوچک مخصوص کودکان و نوزادان بسیار کوچک که محصور است و از افتادن بچه جلوگیری می‌کند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The baby was playing in her crib.
- بچه در تخت خود بازی می‌کرد.
- The mother carefully placed the baby in the crib.
- مادر با احتیاط نوزاد را در تخت گذاشت.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی صحنه‌ی زایش مسیح (ماکتی از افراد و حیوانات حاضر در تولد عیسی مسیح که به عنوان وسیله‌ی تزئینی در کریسمس از آن استفاده می‌شود)
- The crib was the centerpiece of the Christmas decorations.
- صحنه‌ی زایش مسیح گل سرسبد وسیله‌های تزئینی کریسمس بود.
- The crib is a symbol of hope and joy.
- صحنه‌ی زایش مسیح نماد امید و شادی است.
noun slang countable
انگلیسی آمریکایی خانه
- I left my phone charger at my crib.
- شارژر موبایلم روی توی خونه جا گذاشتم.
- His crib is always clean.
- خونه‌ی اون همیشه تمیزه.
verb - intransitive verb - transitive informal
تقلب کردن، از برگه‌ی تقلب استفاده کردن
- He decided to crib during the exam.
- او تصمیم گرفت در طول امتحان تقلب کند.
- The teacher warned the class not to crib during the test.
- معلم به کلاس هشدار داد که در طول امتحان تقلب نکنند.
- He was caught cribbing.
- در حال تقلب مچ او را گرفتند.
noun countable
آخور
- The cows stood patiently around the crib, waiting for their turn to eat.
- گاوها با صبر و حوصله دور آخور ایستاده بودند و منتظر بودند تا نوبت غذا خوردنشان برسد.
- The sheep crowded around the crib.
- گوسفندها دور آخور ازدحام کردند.
noun countable
صندوقچه، جعبه
- The carpenter built a sturdy crib.
- نجار صندوقچه‌ی محکمی را ساخت.
- I placed my condoms into the crib.
- کاندوم‌هایم را در جعبه گذاشتم.
noun countable
انبار (غله)
- corn crib
- انبار ذرت
- The farmer stored his abundant harvest in the crib.
- کشاورز محصول فراوان خود را در انبار ذخیره کرد.
noun countable informal
فاحشه‌خانه، جنده‌خانه
- The police raided the crib and arrested several prostitutes.
- پلیس به فاحشه‌خانه ریخت و چند فاحشه را دستگیر کرد.
- The owner of the crib was arrested.
- صاحب جنده‌خانه دستگیر شد.
noun countable informal
دله‌دزدی، دزدی خرد
- The police found evidence of a crib.
- پلیس شواهدی از دزدی خرد پیدا کرد.
- He was sentenced to jail for his involvement in a series of cribs.
- به دلیل دست داشتن در یک سری دله‌دزدی به زندان محکوم شد.
noun
دزدی ادبی، سرقت ادبی
- The student's crib was immediately detected.
- دزدی ادبی دانشجو سه‌سوته آشکار شد.
- Crib is a dishonest practice that can have severe consequences.
- سرقت ادبی عمل فریبکارانه‌ای است که می‌تواند عواقب شدیدی داشته باشد.
noun
ترجمه‌ی تحت‌اللفظی
- The translator used a crib to assist in deciphering the ancient text.
- مترجم از ترجمه‌ی تحت‌اللفظی برای کمک به سردرآوردن از متن کهن استفاده کرد.
- The language app included a crib feature for users to easily access translations.
- این اپلیکیشن زبان دارای ویژگی ترجمه‌ی تحت‌اللفظی بود تا کاربران به‌راحتی به ترجمه‌ها دسترسی داشته باشند.
noun countable
ورقه‌ی تقلب
- The teacher confiscated his crib during the test.
- معلم هنگام امتحان ورقه‌ی تقلب او را ضبط کرد.
- He was caught using a crib during the math exam.
- او هنگام امتحان ریاضی در حال استفاده از ورقه‌ی تقلب دستش رو شد.
verb - transitive
جا دادن (در جای محدود)، محدود کردن
- He had to crib the sheep in the barn to protect them from the harsh weather.
- او مجبور شد گوسفندها را در انبار کاه جا دهد تا از آن‌ها در برابر هوای سخت محافظت کند.
- The parents decided to crib their child in a playpen.
- والدین تصمیم گرفتند کودک خود را در زمین بازی محدود کنند.
verb - intransitive verb - transitive informal
کش رفتن، دزدیدن
- He cribbed money from his parents' wallets.
- او از کیف پول پدر و مادرش پول کش رفت.
- The shopkeeper realized that someone had cribbed a few items from his store.
- مغازه‌دار متوجه شد که شخصی چند قلم جنس از مغازه‌اش دزدیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crib

  1. noun baby bed
    Synonyms:
    bassinet bin box bunk cot cradle manger Moses basket rack stall trundle bed

ارجاع به لغت crib

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crib» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crib

لغات نزدیک crib

پیشنهاد بهبود معانی