با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Crossing

ˈkrɑːsɪŋ ˈkrɒsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crossed
  • شکل سوم:

    crossed
  • سوم شخص مفرد:

    crosses
  • شکل جمع:

    crossings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دوراهی، محل تقاطع، معبر، گذرگاه، محل عبور، تقاطع
- a railway crossing
- گذرگاه راه‌آهن
- a river crossing
- محل عبور از رودخانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crossing

  1. noun pathway to traverse larger path
    Synonyms: bridge, cloverleaf, crossroad, crosswalk, crossway, decussation, exchange, grade crossing, grating, gridiron, interchange, intersection, junction, loop, network, overpass, passage, screen, traversal, traverse, underpass

ارجاع به لغت crossing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crossing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crossing

لغات نزدیک crossing

پیشنهاد بهبود معانی