امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crutch

krʌtʃ krʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crutches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پزشکی چوب زیربغل link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She walks with a pair of crutches.
- او با یک جفت چوب زیربغل راه می‌رود.
- The doctor recommended using crutches to aid in her recovery after the surgery.
- پزشک توصیه کرد برای کمک به بهبودی پس از جراحی از چوب زیربغل استفاده شود.
noun singular
مجازی تکیه‌گاه، پناه
- Technology has become a crutch for many individuals in their daily lives.
- فناوری برای بسیاری از افراد در زندگی روزمره به تکیه‌گاه تبدیل شده است.
- He always uses his father as a crutch.
- او همیشه به پدرش تکیه می‌کند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی کالبدشناسی محل عورت (قسمت بالا و وسط پا که آلت تناسلی در آن قرار گرفته است) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
- The doctor examined the patient's crutch.
- پزشک محل عورت بیمار را معاینه کرد.
- She felt a sharp pain in her crutch.
- در محل عورتش درد شدیدی احساس کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی پوشاک خشتک (شلوار)
- He preferred trousers with a loose-fitting crutch.
- او شلوارهایی با خشتک گشاد را ترجیح می‌داد.
- His crutch was torn.
- خشتکش پاره شد.
verb - transitive
چوب زیر ... گذاشتن (برای نگه‌داشتن آن)، با چوب زیر بغل نگه داشتن
- She had to crutch her broken arm for six weeks.
- او مجبور شد به مدت شش هفته چوب زیر دست شکسته‌ی خود بگذارد.
- The therapist crutched the patient.
- درمانگر بیمار را با چوب زیر بغل نگه داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crutch

  1. noun A means or device that keeps something erect, stable, or secure
    Synonyms:
    support brace buttress prop shore stay underpinning

ارجاع به لغت crutch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crutch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crutch

لغات نزدیک crutch

پیشنهاد بهبود معانی