با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Crystal

ˈkrɪstl ˈkrɪstl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crystals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
بلور، کریستال (ظرف و غیره) (صفت‌گونه) بلوری، کریستالی
- He gifted her a set of crystal glasses for their anniversary.
- یک دست لیوان کریستالی برای سالگرد آن‌ها به او هدیه داد.
- She poured the wine into the crystal glass.
- او شراب را در گیلاس بلور ریخت.
noun countable
انگلیسی آمریکایی کریستال (پوشش شیشه‌ای یا پلاستیکی شفاف برای ساعت دیواری یا مچی)
- The crystal on my watch shattered.
- کریستال ساعتم شکست.
- I need to replace the crystal on my clock due to a small crack forming.
- به دلیل ایجاد ترک کوچک باید کریستال ساعتم را تعویض کنم.
noun countable
شیمی بلور
- The scientist examined the crystal under a microscope.
- دانشمند این بلور را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
- Diamonds are a type of crystal that have a unique arrangement of carbon atoms.
- الماس نوعی بلور است که آرایش منحصر‌به‌فردی از اتم‌های کربن دارد.
noun countable uncountable
کریستال (گوشواره و غیره)
- She wore a beautiful crystal necklace to the party.
- او در مهمانی گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت.
- She wore a beautiful crystal necklace that sparkled in the sunlight.
- گردن‌بند کریستالی زیبایی به گردن داشت که زیر نور خورشید می‌درخشید.
noun
کریستال (نوعی ماده‌ی مخدر صنعتی)
- The police seized a large quantity of crystal.
- پلیس مقدار زیادی کریستال کشف و ضبط کرد.
- Crystal abuse can have devastating effects on both the individual and him/her loved ones.
- سوءمصرف کریستال می‌تواند اثرات مخربی هم بر فرد و هم بر نزدیکان آن فرد داشته باشد.
adjective
شفاف، روشن
- The teacher provided crystal explanations for each concept.
- معلم برای هر مفهوم توضیحات شفاف ارائه کرد.
- The lawyer delivered a crystal argument that swayed the jury.
- وکیل استدلالی روشن ارائه کرد که هیئت‌منصفه را تحت‌تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crystal

  1. adjective clear, transparent
    Synonyms: clear-cut, limpid, lucent, lucid, luminous, pellucid, translucent, transpicuous, unblurred
    Antonyms: clouded, foggy

Collocations

ارجاع به لغت crystal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crystal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crystal

لغات نزدیک crystal

پیشنهاد بهبود معانی