با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Crystallize

ˈkrɪstəlaɪz ˈkrɪstəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crystallized
  • شکل سوم:

    crystallized
  • سوم شخص مفرد:

    crystallizes
  • وجه وصفی حال:

    crystallizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
( crystalize =) متبلور کردن، متشکل کردن، شکل دادن
- When the temperature goes down, water particles begin to crystallize.
- حرارت که کم می‌شود ذرات آب شروع می‌کنند به بلورین شدن.
- Their customs crystallized into law.
- رسوم آن‌ها شکل قانون به خود گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crystallize

  1. verb become settled
    Synonyms: become delineated, become definite, take shape, take form, assume a pattern, form into crystals

ارجاع به لغت crystallize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crystallize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crystallize

لغات نزدیک crystallize

پیشنهاد بهبود معانی