امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Customary

ˈkʌstəmeri ˈkʌstəmri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more customary
  • صفت عالی:

    most customary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
عادی، مرسوم، رسم، معمول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- It is customary with him.
- برای او جنبه‌ی عادت دارد.
- It is customary for the groom to kiss the bride.
- چنین مرسوم است که داماد عروس را ببوسد.
- It is customary to shake hands when meeting someone for the first time.
- دست دادن هنگام ملاقات با یک نفر برای اولین بار امری مرسوم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد customary

  1. adjective usual, established
    Synonyms:
    accepted according to Hoyle accustomed acknowledged by the numbers chronic common confirmed conventional established everyday familiar fashionable frequent general habitual household in a rut in the groove normal ordinary orthodox playing it safe popular prescriptive recognized regular regulation routine same old SOP standard standard operating procedure stipulated traditional understood universal wonted
    Antonyms:
    abnormal different irregular occasional rare sometime unusual

لغات هم‌خانواده customary

ارجاع به لغت customary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «customary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/customary

لغات نزدیک customary

پیشنهاد بهبود معانی