امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dab

dæb dæb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
تر کردن، کهنه را نم زدن، با چیز نرمی کسی را زدن یا نوازش کردن، اندکی، قطعه، تکه، آهسته زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She dabbed the wound with (a piece of) cotton.
- او روی زخم پنبه مالید.
- Then she dabbed alcohol on it.
- سپس به آن الکل زد.
- Finally she dabbed the sweat from her own nose.
- در خاتمه عرق بینی خود را پاک کرد.
- She had put a dab of rouge on her cheeks.
- او یک کمی سرخاب به گونه‌های خود زده بود.
- She is a dab hand at finding excuses.
- او در بهانه آوردن ید طولی دارد.
noun countable
نوازش
noun countable
لکه، آلودگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dab

  1. noun small quantity
    Synonyms: bit, blob, dollop, drop, fleck, flick, pat, peck, smidgen, smudge, speck, spot, stroke, tap, touch
    Antonyms: glob, mass
  2. verb blot up; touch lightly
    Synonyms: bedaub, besmear, daub, pat, peck, plaster, smear, smudge, stipple, swab, tap, wipe

Phrasal verbs

  • dab at

    (ضربه‌های تند و سطحی و سبک) زدن

Idioms

  • be a dab hand at

    (انگلیس ـ عامیانه) ید طولی داشتن، مهارت داشتن

ارجاع به لغت dab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dab

لغات نزدیک dab

پیشنهاد بهبود معانی