امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Damn

dæm dæm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    damned
  • شکل سوم:

    damned
  • سوم‌شخص مفرد:

    damns
  • وجه وصفی حال:

    damning
  • شکل جمع:

    damns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb interjection B1
لعنت کردن، لعنت، فحش، بسیار، خیلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He will be damned in hell!
- او به آتش جهنم سوخته خواهدشد!
- The play was damned by the critics.
- نقدگران، نمایش را به باد انتقاد گرفتند.
- Democracy is damned when its leaders are corrupt.
- دموکراسی که رهبران آن فاسد باشند، محکوم به شکست است.
- Damn! I cut my hand again!
- اه، دوباره دستم را بریدم!
- I know damn well what to do.
- خوب می‌دانم چکار باید کرد.
- His father is ill but he doesn't give a damn.
- پدرش مریض است؛ ولی او عین خیالش نیست.
- He was taken to jail? I don't give a damn!
- بردنش زندان؟ به جهنم!
- This job is not worth a damn!
- مرده شور این شغل را ببرد! این شغل یک غاز نمی‌ارزد!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد damn

  1. verb condemn, denounce
    Synonyms:
    abuse anathematize attack ban banish blaspheme blast castigate cast out censure complain of confound convict criticize cry down curse cuss darn denunciate doom drat excommunicate excoriate execrate expel flame fulminate against imprecate inveigle against jinx object to objurgate pan penalize proscribe punish revile sentence slam swear thunder against
    Antonyms:
    bless cherish commend elevate exalt favor glorify laud praise promote

Idioms

  • damn with faint praise

    با دلسردی و بی‌علاقگی تعریف کردن (که اثرش مثل تکذیب کردن باشد)

  • not worth a damn

    (عامیانه - ناپسند) بی‌ارزش، خیلی بد

ارجاع به لغت damn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «damn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/damn

لغات نزدیک damn

پیشنهاد بهبود معانی