با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Darn

dɑːrn dɑːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb interjection
رفوکردن، رفو، لعنتی، فحش
- My mother used to darn our socks.
- مادرم جوراب‌های ما را رفو می‌کرد.
- His trousers are full of darns.
- شلوارش پر از رفوکاری است.
- Where did you put that darned book?
- آن کتاب لعنتی را کجا گذاشتی؟
- Darn it! I am tired of calling him!
- اه - از بس صدایش زدم خسته شدم!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد darn

  1. interjection damn
    Synonyms: confound it, cripes, damn it, dang, darnation, doggone, drat, gosh-darn

Idioms

  • darn it!

    (نشان خشم یا آزردگی) اه!، وای!

ارجاع به لغت darn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «darn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/darn

لغات نزدیک darn

پیشنهاد بهبود معانی